وقتی با خودم فکر میکنم و معجزه ای که اتفاق افتاده
که اگر هر انسان دیگری برایم تعریفش میکرد متهم به دروغ گویی میشد
زندگی من چیزهایی داشت
هدف داشت،تلاش داشت ، موفقیت داشت
ولی سیاه بود
سیاه سیاه
آن دختر رنگی وارد شد
زندگ یمن همان بود
اما نور پاشید
اگر من و از اون چاه در آوردی خواهش میکنم تنهام نزار
تحمل اون زندگی قدیمی و ندارم
حالا که این روزهارو چشیدم دیگه تحمل اون روزهارو ندارم
تحمل اون ترس ها رو ندارم
اگر بره
اگر بره
تموم میشم
+این نوشته هارو نمیخونه مسلما
من فقط دوست دارم یک بار آن گوشه ی بالای ابرویت را ببوسم ..