من فقط دوست دارم یک بار آن گوشه ی بالای ابرویت را ببوسم ..
و من شاید همه چیز این شبِ سخت را فروختم
همه چیز و سر درد الان را
وحشت آن موقع را
به اون دقیقه هایی که توی بغلم گریه میکردی
پشتت به من بود
توی هوای تاریک
با اون پالتوی قهوه ای و سرت پایین بود
شروع کردم به دویدن
پشتت به من بود و من هیچی نمی دیدیم
رسیدم بهت و برت گردوندم
چندین و چند قطره ی اشک روی صورتت میلغزید
فقط بغلت کردم
تو میلرزیدی و گریه میکردی
من میلرزیدم
فقط میگفتم تموم شد... تموم شد
گفتی میخوام برم خونه
فقط میخوام برم خونه
مسواک بزنم و بخواب م ...