مثل اون شب که توی اتوبوس وقتی همه ی چراغ ها خاموش بود
با خوشی و راحتی سرم و تکیه داده بودم به صندلی
از وجود تو
از لطافت و پاکی وجود تو
فقط گریه میکردم
اشک هایی بود که روی مقنعه ام می افتاد
+ هیچ وقت از خوشحالی گریه نکرده بودم